سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  دانش، برترین هدایت است . [امام علی علیه السلام]
عشق کافیه؟؟ جمعه 86 تیر 8 ساعت 10:2 صبح

بسم الله الخالق الحب    
و الذین آمنوا اشد حبا لله.
کسانى که ایمان آوردند، شدیدترین محبت (آنها) براى  رب‏العالمین است.


اللهم صل علی محمد و اهل بیته ، و صل علی البتول الطاهره الصدیقه المعصومه

روز آخر امتحانات بود، بعد ازشروع امتحان، از پله ها میومدم پایین که؛ ‏از دور، جلوی در دفتر چشمم به یه چهره آشنا خورد، اول فکر کردم که اشتباه میبینم و کمی که رفتم جلوتر، بله خودش بود و اشتباه ندیده بودم... خاطرات سه سال قبل، برام زنده شد.
سارا یکی از زرنگترین و باهوشترین بچه های مدرسه بود. در یک خانواده متمول و پولدار بزرگ شده و همیشه اسباب رفاهش فراهم بود... دختر خوبی بود و با مسائل منطقی برخورد میکرد و در عین شیطنت بجا و اقتضای سن، کمتر اتفاق می افتاد که برا کسی تولید دردسر کنه. او یکی از امیدهای مدرسه بود برا دانشگاه و قبولی در یک رشته خوب.
مدتی بود که از اون شر و شور خبری نبود و هر روز، یه دبیر در مورد درسش هشدار میداد، بالاخره مجبور به پیگیری شدیم. بماند که چقدر مکافات کشیدیم تا ماجرا رو کشف کردیم.
بله سارا خانمِ عاقل و فهمیده ما عاشق شده بود. اونم عاشق کی؟؟ راننده آژانسی که هر روز اونو به مدرسه میرسوند. و بعد از خواستگاری اون پسر از سارا (که اتفاقا پسر خوب و موجهی هم بوده) به یک دلیل موجه ((البته از دیده پدره سارا))که همانا بی پولی اون پسر و فاصله طبقاتی اون دو خانواده بوده، این پسر رو رد کرده بوده. بگذریم، تصمیم ندارم از مبارزات سارا برای سر گرفتن این ازدواج بگم ((تا از بد آموزیهای احتمالی جلوگیری بشه))، اما در نهایت پیروز مبارزه این میدان کی بود؟؟؟ 
بَ ع لِ ه ..... سارا خانوم.
این مدت ازش بیخبر بودیم. رفتم جلو و بعد از سلام و احوالپرسی از حال و اوضاع زندگیش و همسرش پرسیدم که با جواب سارا، سرم سوت کشید. بله ... سارا از همسرش جداشده و دانشگاه هم نرفته بود و حالا اومده بود مدارک بگیره برای ثبت نام... اونم تازه پیش دانشگاهی.
دلیل جداییش رو پرسیدم و اون تعریف کرد ...خیلی مفصل هم تعریف کرد.... گفت و گفت....از فقر همسرش ...از خوبیهای اون...از عشق بی پایانش در ابتدای کار....از در منگنه گذاشتن پدرش که هیچ کمکی به اونا نکرده.....از مبارزه دوسالش در برابر فقر......
و بالاخره از خسته شدنش از نداشتن....از خجالت کشیدنش، بعد از اینکه مجبور بوده یه لباس رو تو چند مهمونی بپوشه !!!! ......از وضع ساده زندگیش در برابر دختر خاله هاش....از عروسی سادش که به جای هتل !!!!!‏ تو یه سالن معمولی برگزار شده......از سوءتغذیه گرفتنش !!!!!.....از مستاجری .....و بالاخره از تموم شدن و سرد شدن عشقش...از استقبال پدرش از این سردی زندگی و بالاخره از طلاقش......
نمیتونستم هیچی بگم ، چون گفتنیها رو سه سال پیش گفته بودیم. و اون رفت و من با سیل بی پایان سئوالا تو ذهنم کلنجار میرفتم...
 آیا اون پسر و سارا (با توجه به فاصله طبقاتی) حق داشتن عاشق هم بشن؟
آیا کار پدر سارا غلط بود که در نهایت ، موافقت کرد با این ازدواج؟؟
آیا بعد از موافقت حق اینو داشت که به حال خودشون رها کنه تا مشکلات اونا رو از پا بندازه؟؟؟ با وجود شناختی که از دخترش داشت؟؟
آیا سارا واقعا خطا کرد که نتونست در برابر مشکلات دووم بیاره؟؟؟ و با احساسات اون پسر بازی کرد؟؟؟
آیا سارا واقعا عاشق بود؟؟؟ بقول حافظ:
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

آیا عشق عاقبتش اینه؟؟؟؟؟؟
اصلا این عشق بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا آیا عشق کافیه ؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونم بابا ....انقدر تو این سئوالات دست و پا زدم که نیم ساعت بعداز رفتنه سارا مثل مَنگا همونجا ایستاده بودم .......
شما چی میگین؟؟؟ کی حق داشت و کی حق نداشت؟؟

 اندر حواشی امتحانات:
*میون شمشادهای باغچه جلو مدرسه، اخیرا کشفیدیم که یه عالمه موش میچرخه..ترس ورود این موشها به مدرسه آرامش رو از همه، شاگرد و غیر شاگرد ((غیر شاگرد ، اصلا خودمونو نمیگما !!! مریخیها رو میگم))گرفته بود.
*سر امتحان آمار، یکی جیغ زد: موش ... هیشکی ندید، موش... همه جیغ زدن ، موش... با شرمندگی بسیار قبل از همه، مراقبین و معاونین گرانقدر صندلیها رو اشغال نموده و جفت پا پریدن بر روی صندلیها ((تجسم کنین، صحنه مربوطه را و جلسه امتحان مذکور را)).
*روز آخر با اولتیماتوم یکی از شاگردهای نه چندان موجه سال اول، روبرو شدم که با وقاحت کامل میگفت: خانوم، میدونین که از سال بعد دیگه نمیتونین به ما گیر بدین ؟ چون قراره که دوست دخترا و پسرا با هم صیغه بخونن!!!! (((جل الخالق))). نمیدونم اصلا فهمید که چی گفت یا نه؟ ولی صلاح در این بود که فعلا، از اون کوچه معروف راهم رو کج کنم و برم.
                                                                                یا رب نظر تو بر نگردد


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
نمیدونم ، بخونین دیگه... یکشنبه 86 تیر 3 ساعت 1:7 عصر

                                             بِاسمِ اللهِ ، یُحِبُ المُقسِطین
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و   المستشهدین بین یدیه.
اگه گذاشتن ما در مورد مدرسه بنویسیم!!! بعد از چند پست متفرقه ، تصمیم داشتم امشب (منظور دیشب)، در مورد یکی از موضوعات مدرسه بنویسم که به طور اتفاقی چشمم خورد به وبلاگ منتخب و بله..... دعوتی که کرده بودن برای نوشتن در مورد سوم تیر . خوب بین خودمون بمونه ، با خودم گفتم کی به کیه؟؟ نمینویسم و کسی هم متوجه نمیشه ، ولی دیدم که نع ( از نوع غلیظش) از این خبرا هم نیست و چند وبلاگ دیگه هم بعله!!! (بازم از نوعه غلیظش)......قرعه فال به نام.....خوب دیگه نمیشد ننویسم و باید مینوشتم .و خوب نوشتم دیگه .... بخونین. 
اینو بگم که به هیچ عنوان ، طرفدار گروه خاصی نیستم و اونچه برام مهمه، پیروی از رهبری و ولایته فقیه میباشه ولی همیشه سعی کردم که به نظرات همه حتی مخالفینم احترام بگذارم . الانم اینجا دارم چیزایی رو مینویسم که شاید حتی به دوستان نزدیکم هم عنوان نکرده بودم. شما هم اگه دوست داشتین ، بخونین ، خوب اگه دوستم نداشتین ، بازم بخونین، حیفه آخه....
در ایام انتخابات، دقیقا پیگیر سیر تبلیغاتی کاندیداها بودم و در مورد اونا تحقیقات میکردم. برنامه های معرفی اونا رو ، از تلویزیون میدیدم و در خیابونا دوتا چشمه دیگه هم قرض کرده و چهار چشمی ، همه جا رو میدیدم .( روزای آفتابی هم ‍ شش چشمی)بعضی بندگان خدا رو با اینکه قبولشون نداشتم، اما بازم پیگیر برنامه هاشون بودم. یه بنده خدایی رو (معین)که خوُب خطش رو قبول نداشتم و بعد از سخنرانیش و موضعگیریش در مورد تعلیق غنی سازی و دیگر مواضع و ......، یه نفسه راحت کشیدم و یه خط افقی ، رو اسمش و..... نفر بعدی.
یه بنده خدایی رو هم که( البته دنباله اسمش نگردین ، به حرمت لباسش از بردن نامش معذورم) از اصل در اندازه های ریاست جمهوری نمیدونستم و بعد از ، وعده و وعیداش ، احساس کردم به شعور ملت توهین شده و خوب اونم یه خط افقی و نفر بعدی...
آقای هاشمی رو در ابتدا به خاطر سنشون، برا اینکار مناسب نمیدونستم و احترامشون، پیش من محفوظ بود ولی بعد از فیلم تبلیغاتیشون ، و یه شبم که از تجریش می آمدم خونه ، کارناواله طرفدارانشون رو دیدم!!!! با افسوس و آه فراوون، خوب یه خط افقی دیگه.....
البته باز هم احترامشون پیشم محفوظه .....
آقای قالیباف رو هم که از بریز و بپاشاشون ناراحت بودم و مخصوصا وقتی یکی از آشنایان صدا و سیمایی گفت که، چه بلایی سرشون اومده در هنگامه ضبط فیلم ایشون و فقط هر دو سه دقیقه یک بار، یکی از  چند مشاورینشون، ضبط فیلم رو قطع کرده و تذکراتی میدادن که مثلا دستت رو اینطور یا اونطور کن و غیره و بحث های مفصله دیگه ...خوب ، الحمدلله ، از یه اسم دیگه هم خلاص شدم.
خلاصه سرتون رو درد نیارم ، همینجور رفتم جلو تا ، موند دو تا اسم : آقای لاریجانی و آقای احمدی نژاد و خدا خدا میکردم که یکی به نفع دیگری بره کنار که ما راحت تر بتونیم انتخاب کنیم.....
تا ناگهان ،  سفری پیش آمد .... و بله رفتیم .....کجا؟؟؟؟ بله (این یکی بله معمولی)عرضم به حضورتون که بعله(این دوباره از نوع غلیظشه)........عربستان
در هر دو مرحله انتخابات اونجا بودم. مرحله اول مدینه ، و مرحله دوم مکه. در مدینه یک هتل محل رای گیری بود و همه رفتن و رای دادن ولی ساعت اضافه رو اجازه ندادن و صندوقها رو جمع کردن وشرطه هاشون ، اومدن و میخواستن صندوق رو ببرن که خوب نذاشتن.
در مکه اجازه انتخابات ندادن و مجبور شدن که صندوق رو ، هتل به هتل میبردن و رای گیری تقریبا مخفیانه انجام میشد. در هر دو مرحله، بعد از رای دادن ، با خواهرم رفتیم ،در مدینه  مسجد النبی و ، در مکه مسجد الحرام و نماز جعفر طیار ( اینم گفتم محض ریا ، شاید آقای احمدی نژاد خوندو.....) خوندیم و از خدا خواستیم که هر کدوم که واقعا لیاقت و توان این جایگاه رو دارن (( چه از لحاظ انجام کار و چه از لحاظ رعایت حدود مقدسات این جامعه رو دارن )) و به داد انقلاب و ملت و فرهنگ از دست رفته مردم میرسن ، و خون شهدا رو پاس نمیکنن و دو چهار سالهء پس رفته رو جبران میکنن ( ضربتون که انشاءالله خوبه)، همون رای بیاره.....
و بعد از رای گیری چه ساعاتی رو گذروندیم تا نتیجه اعلام شد .......الله اعلم !!!
در یک ، دست به یکی هماهنگ ، تموم خبرگزاریهای اونطرفی ، تا اون مرحله رفتن که آقای هاشمی جلو بود و بعد، سکوت کردن .فقط شبکه العربیه اخبار درست رو ارائه میداد .
و بالاخره در ساعت 3 بامداد به وقت اونجا و 5/3 ( بخوانید سه و نیم) ، به وقت ایران ، تلویزیون العربیه در یک خبره عاجل ( دور از چشم آقای نافذ) اعلام کرد  که :
شهردار تهران........پرزیدنته ایران
و مای ندید بدید هم ، اونموقع زنگ زدیم ایران و فکر کردیم که خیلی هنر کردیم و دیدیم که بله اینجا هم ، چندان بی خبر نیستند.و یکی از روزنامه های معروف و مورد غضب دو بینی نگرشان ،( بینی نه ، بل... بی نی) در روی سایت خبری خود در یک ،کار خارق العاده ، ( اونم فکر کنم دور از چشم آقای نافذ) قبل از اعلام نتایج شمارش آراء ، همون نیمه شب ، اعلام نموده: 
خبرها از پیروزی چشمگیر احمدی‌نژاد حکایت می‌کند
ملت کار را تمام کرد
اینم بگم که روزی حدود، ده الی بیست تا ، ((اس ام اس)) برا تخریب دکتر برامون ارسال میشد، از جوک و نصیحت و توهین و غیره ، بی انصافها نمیگفتن که پول رومینگشو قرار کی بده؟؟(اینم باز محضه ریا عنوان شد).

پی نوشت کوچولو........................................................................................
**قالب نو مبارک.....خیلی دوستش دارم و هی دارم ذوق میکنم ..ممنونم از (( ایشون )) نه بابا دنبال اسمشون نگردین ، گفتن نگین ، ما هم نمیگیم ، فقط:
(((ممنون بزرگوار)))
*
بد نیست اینم داشته باشین که : با دعای بالای صفحه ، از همون اول لو رفت که به کی رای دادم.
*(((در این پست ، میان پرده و پیام بازرگانی هم .......؟؟؟؟ بله  آزاد...!!!!  اینم یه کاره خرق عادت فقط به مناسبت سوم تیر))).
*تازشم ، مثله اینکه قرار بر این بوده که ، در آخر این مطلب ، چند نفر رو برا نوشتن خاطره از سوم تیر دعوت کنیم . برا خیر دنیا و آخرت و برا اینکه دعای نویسندگان و خوانندگان ، پشت سرم باشه ، هیچکس رو دعوت نمیکنم (( اینم یه خرق عادت دیگه )). (البته از خدا که پنهان نیست ، از شما هم چه پنهان که میخواستم ، یه بنده خدایی رو دعوت کنم ، گفتم یحتمل فکر کنه غرضی در کاره ، پس از خیرش گذشتم).
*این یکی رو هم داشته باشین ، این متن احتمالا ، یکی دو روز بیشتر نمیمونه ، و اگه زنده باشم ، به شرط حیاط.... ( نع بابا، به شرط حیات) زود مینویسم.پس میتونین برا خالی نبودن عریضه ، ( منظور خالی نبودن کامنتینگ) نفری دو نظر بدین.( چقدر پر حرفی شد ).                                         
                                                     انشاءالله
(؟؟)
                                                                              و باز هم یا رب نظر تو بر نگردد


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
زهرا (س) ، علت قابلی خلقت یکشنبه 86 خرداد 27 ساعت 1:53 صبح

بسم الله النور

رسول خدا (ص)فرمود :
هنگامی که خدای تعالی ، حضرت آدم ابوالبشر را آفرید ، آدم به جانب راست عرش نظر افکند و آنجا شبح پنج غرقه در نور به حالت سجده و رکوع مشاهده کرد ، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من کسی را از خاک خلق کرده ای؟ خطاب آمد ، نه نیافریده ام . عرض کرد : پس اینان کیانند؟ خدای تعالی فرمود: اینان از نسل تو هستند ، اگر آنان نبودند ترا نمی آفریدم ، نامهای آنان از اسامی خودم است . اگر این پنج تن نبودند ، نه دوزخ و بهشت را می آفریدم و نه فرشتگان و انس و جن را.

منم مَحمود و این مُحمد است. منم عالی و این عَلی است. منم فاطر و این فاطمه است. منم احسان و این حَسن است . و منم مُحسن و این حُسین است .

هر انسانی اگر به مقدار ذره ای کینه و دشمنی هریک از آنان را در دل داشته باشد ، او را در آتش دوزخ خواهم افکند.این پنج تن برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هرکس وابسته به حب و بغضی است که نسبت به آنان دارد... یا آدم ....هروقت از من حاجتی میخواهی به آنان توسل کن.

هر یک از این پنج تن ، از همه پیامبران ، از همه صدیقین ، از آدم تا خاتم افضل و برترند.زیرا اگر آنان آفریده نمی شدند ، این خوان رحمت ، و این سفره خلقت ، گسترده نمیشد.(1)

امام صادق (ع) نقل کرد ؛ خداوند خطاب به پیامبرش فرمود:
لوُلاک لَما خَلَقتُ الاَفلاک،وَلوُلا عَلی لَما خَلَقتُکَ،وَ لوُلا فاطِمَهُ لَما خَلَقتُکُما
اگر تو نبودی ، موجودات را نمی آفریدم ، و اگر علی نبود ، تو را نمی آفریدم ، و اگر فاطمه نبود ، شما دو نفر را نمی آفریدم.
(2)

از حدیث فوق استفاده میشود ، که همه ارزشها و کمالاتی که در یک انسان به عنوان اشرف مخلوقات تصور میشود ، در وجود مقدس حضرت زهرا (س) جلوه کرده است.

امام خمینی در یکی از گفتارهای خود فرموده اند: حضرت فاطمه زهرا (ع) زنی هستند که فضائلش همطراز فضائل بی نهایت پیغمبر اکرم(ص) و خاندان عصمت و طهارت بود.
و نیز فرمود :تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است ، در فاطمه زهرا (ع) جلوه کرده و بوده است (3)

با یک جمع بندی میان حدیث اول و روایت امام صادق (ع) میتوانیم به یک نتیجه کلی برسیم که،

علت قابلی خلقت همانا وجود مقدس ، حضرت زهرای اطهر (س) میباشد

لو لا فاطمه لما خلقتکما: اگر فاطمه نبود هر آینه شما را خلق نمی کردم، چون فاطمه (س) ظرف امامت است و همة معصومین از نسل او هستند و اگر فاطمه نبود، امامت استمرار پیدا نمی کرد و ولایت ناقص بود، اگر ولایت نباشد، رسالت ناقص می ماند. لذا اگر فاطمه نباشد و به خاطر آن امامت و رسالت استمرار نداشته باشد ، خلقت پیامبر (ص) و علی (ع) چه فایده ای خواهد داشت.

                                               **************** 

1- معجم کبیر طبرانی ، عیون الاخبار ( به نقل از کتاب فاطمه زهرا ع ، علامه امینی)
2- مستدرک السفینه
3- سفینه نور ، جلد 12 

 

پی نوشت:

1- این ایام جانسوز رو تسلیت گفته ، از همگی التماس دعا دارم.
2- تخریب حرم ائمه سامرا در ایام عزاداری مادر بزرگوارشون ، داغی مجدد بر دل آقا و مولامون صاحب عصر و زمان گذارده ،  آرزوی ظهور اون حضرت رو داشته و باز سازی مجدد حرمین شریفین رو خواستاریم.
3- اذا مات العالم ...... بر اساس این روایت شریف ، درگذشت ایت الله فاضل لنکرانی از مراجع عظام را تسلیت گفته و این ثلمه ای رو که بر پیکره دین وارد گشته ، به آقا امام زمان (عج) و نایب برحقش تسلیت عرض مینمایم.

                                                                                           یا رب نظر تو برنگردد

 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
مدینه بود و ..... سه شنبه 86 خرداد 22 ساعت 12:21 عصر

باسم رب محمد (ص)

اجرک الله بقیه الله

مدینه بود و .....
مدینه بود و بوی دود و درب سوخته و میخ دیوار و محسن پر کشیده.....
مدینه بود و پهلوی بشکسته و قد خمیده زهرا(س) .........
مدینه بود و گنبد سبز پوشیده در غم ......
مدینه بود و غربت کوچه های بنی هاشم . مدینه بود و ناله های خفته در چاه . مدینه بود و بیت الاحزان خاموش.....
مدینه بود و فغان وااماه  مولائی که سر بر تربت مادر گذارده .....
مدینه بود و بین الحرمین خاک گرفته در غربت و مرقد بی نور ،چهار نور......
مدینه بود و مدینه بود و .............مدینه نبود ....هیچ ، جز گنبد خضراء نبود.......
نه کوچه بنی هاشمی و،  نه درب سوخته ای و،  نه بیت الاحزانی و نه ، تربته گمگشته ای............

میقات بود و شجره...........
شجره بود و بازگشت . شجره بود و توبوا الی الله . شجره بود و اِحرام . شجره بود و آغاز . شجره بود و تولد .
شجره بود و لبیک...........لبیک اللهم لبیک....

مکه بود وحِجر بود و حَجَر.. مکه بود و دل تاریک و حرم .. مکه بود و حطیم  و یک نظر .. مکه بود و مُستجار و مُلتزم..
مکه بود و .....مکه بود و ......هیچ نبود...، مکه بود و کعبه بود و .....هیچ .....جز خدا نبود.

* الهی خانه کجا و صاحبخانه کجا؟ طائف آن کجا و عارف این کجا؟ آن مُحرم میشود و این مَحرم...آن لباس احرام میپوشد و این از خود عاری میشود...آن لبیک میگوید و این این لبیک میشنود.......(علامه حسن زاده آملی)

             به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادن              که برون در چه کردی ، که درون خانه آیی

به حرم رهم ندادند........حاجی احرام دگر بند.....حاجی احرام دگر بند........حاجی احرام دگر بند
                                    **********************************
1-با سلام و تشکر از کلیه دوستان ، اگه قابل باشم اونجا همه رو دعا کردم ، خودمو راه ندادن ولی برا دوستان خیلی دعا کردم ، دوتا از دوستان مخصوص در نظرم  بودن ، یکی به خاطر تشابه اسم یکی از هم کاروانیه و یکی هم به خاطره در خواستش که یه نی نی گولو بود ، همه جا مد نظرم بودن و بقیه دوستان که دعا برا مریضا خواسته بودن و بقیه حوائجشون. و اگه قابل باشم به نیته همه طواف به جا آورده و نماز خوندم البته به نیته همه.و از خدا حج رو برا همه خواستم.

2- متاسفانه ، با وجودی که در ایام حزن اونجا بودم اما تنها صدای روضه و مداحی ، همون آهنگ غم بار ه غربته مدینه بود. که خوب البته و صد البته شاید بیش از هزار روضه اشک انسان رو جاری میکرد.

3- متاسفانه ، امسال در مدینه ؛ فشارها بیشتر شده و در حرم پیغمبر (ص) ، سمت درب خونه حضرت زهرا ، که تا پارسال باز بود ، کلا بسته شده البته برا خانوما ، و فقط مقدار محدودی از روضه النبی در کل ، برا خانوما باز بود ، اونم در ساعاتی محدود .( منظورم بابه جبرئیل نیست ، اون رو الان دو ، سه ساله بستن . کلا سمته خونه حضرته زهرا و سکوی صفه ، بسته شده و ورود از هیچ طریقی به اونجا برا خانوما مقدور نیست).و بقیع هم فقط در ساعت 4 تا 5/5 بعد از ظهر بالا پله ها ،  خانوما اجازه داشتن برن. البته مجاله بحث نیست ، ولی فکر کنم یه مقدار هم خود زوار ایرانی مقصرن.
در روضه النبی ، بندی بود که مامور زن وهابی جهت رفع ازدحام به ستون بسته وبا کمکه اون ، خودش رو. به ستون نگه میداشت ، در غیابه اون خانوم ، یک روز صبح دیدم که یه خانومه ایرانی به روش مخصوص چند مرتبه اون بند رو تکون داده و میبوسید و بلافاصله پشت سرش چند نفر نوبت ایستادن تا همون کار رو انجام بدن...یا نمازهایی که خانوما در بقیع ، با وجود تذکرات فراوونی که داده میشه ، بازم میخونن....بماند که مجال گفتنش نیست.

4-با یک نگاه به زوار ، و درکه حضوره اقشاره مختلف ، انسان خوشحال میشه که از همه قشری تونستن در حج شرکت کنن. فقط ای کاش حج و زیارت برنامه توجیهی برای زوار داشت.
نمیدونم ، ما میاییم اینجا اعتراضه وسیع به فیلمهایی میکنیم که فرهنگمون رو زیر سئوال برده و بعد با بعضی رفتارها فرهنگ غنیه دینی و مذهبی و عرفی خودمونو خراب میکنیم. کاش حج و زیارت  برنامه ، هم برا توجیه رفتار عبادتی داشت و هم رفتار اجتماعی.
آقایون گوشاشون و بگیرن ...میخوام خودمون و دعوا کنم...
نمیدونم چند درصد از ما خانومای محجبه تو مملکته خودمون با چادرای رنگی از همه مدل (نازک و ضخیم) در ملاء عام ظاهر میشیم؟ چند در صد از خانومای غیر چادری  و مانتویی با لباسایی که در فرهنگ عامه لباس راحتیه تو خونه اسمشه (لباسای بلند آستین دار) ، فقط به همراهه یه مقنعه  ، در ملاء عام ظاهر میشن؟ که متاسفانه نمیدونم کی مجوزش رو داده که این مدل گشتن اونجا  ، ایراد نداره !!!!! آیا به صرفه گرم بودن هوا ، مجوز داریم همه مدل بگردیم و فرهنگه پوششیه خودمون رو زیر سئوال ببریم؟؟؟  صحبتم رو چادری و غیر چادری نیست ، بحثم رو فرهنگه پوششیه. و بعضا مشاهده انواع مانتوهای کوتاه و ....که امام جمعه مکه در نماز جمعه چند مرتبه گفته که ( اللهم احفظ شبابنا من نساءالایرانی).
 صفهای نماز جماعت رو متاسفانه (بعضی البته ) خانوما اشغال میکنن و حتی به خود ایرانیا ، جا نمیدن و بعضا ، ملیتهای دیگه بعد از اینکه شاهده مشاجره ایرانیا با هم هستن ، به اونا جا میدن..
وای کاش در مسائل عبادی نیز توجیهاته کافی و وافی انجام میشد. در نماز جماعته مکه ، بعد از حمد نفر کناری من که خانومه پیری بود ، خیلی قشنگ ، از عربا قشنگتر ،گفت :  آمییییییییییییییییییییین  . توجهم بهش جلب شد و دیدم که نه دست به سینه هم نایستاده....پس از اتمامه نماز گفتم : مادر جون چرا  آمین  گفتی؟ جواب داد که : انقدر صواب داره  مادر تو هم بگو !!!! بماند که با چه مکافاتی قانعش کردم و آخر قرار شد از روحانیه کاروانشون سئوال کنه.
یا صفوفه نماز رو ، که بسیار اهل تسنن مراعات میکنن در ردیف بودن ، و امام جماعت قبل از شروع تذکر میده ( استواا) ، خانومای ایرانی با وجود تذکراته فراوون که مراجع گفتن برا حفظ وحدت و تقیه ، میتوان مهر نگذارد ، به هم زده و برا اینکه بر روی سنگها سجده کنن صفوف را خراب میکنن و یا در صفها ، بعضیها نماز رو فرادی میخونن.
بماند ،( اگه آقایون خیلی ذوق کنن یه پست هم در مورده اونا مینویسم).

5-در مورد عبادت جمعی ، خوب بسیار مرتب در صفوفه نماز حاضر میشن و سر وقت میخونن ، اما من در عبادات جمعیه اونا روح عبادت رو حس نکردم. از هر نقطه که هستن قامت بسته و جماعت میخونن. بعد از اینکه در صفوفه نماز در انتظار اذان ، چرت میزنن ، بعد از اذان بلند شده و نماز میخونن.
در مدینه در نماز جمعه ، خیلی شلوغ بود و جا نبود  ، بینه دو ردیف ، یه تعداد از آسیاییهای ریز نقش ایستادن و به هنگامه شروع نماز ، همونجا قامت بسته و بر پشته نفر جلویی سجده میرفتن و از همه بدتر اینکه با عرض معذرت ، یکی از آنها صدایی ازش خارج شد در هنگام رکوع ، و باعثه خندیدنه نفراته ایرانی و پشته سر شد.

6-در مورده حجابه خانوما ی عرب ، خوب در شهر مکه و مدینه ، بیشتریا ، پوشیه دارن ، حالا یا با چادر یا با  مانتوهای بلند ، ولی یا جوراب ندارن (البته بعضا) یا یه وجب پایشان از بالای مچ معلوم هست. ولی خوب تعدادی هم واقعا حجابشون کامله .در مورده اونایی که حجابشون کامله ، خوب بحثی نیست و از اون پوشیه هم به نحو احسن  و درست استفاده میکنن.اما در مورده قِسمه دوم به نظره من ، فقط رو سنت میزنن و اگر از اون پوشیه استفاده نکنن ، بهتره چون حجاب کلشون ، کامل نیست . البته اینو بگم که بعد از استفاده در اونجا ، دیدم که خوب واقعا اگه درست استفاده بشه ، اونم در مکانهایی  که  استفاده پوشیه جا افتاده ، و به نوعی عمومیت داره ، اصلا جلبه توجه نمیکنه و برا انسان به نوعی هم تولیده احساسه امنیت میکنه. یه تعداد عکس در این رابطه بود که اگه موفق شم اینجا میذارم.

7- مطلبی در سالهای اخیر باب شده که ، کودکانه در سنینه پایین رو مُحرم میکنن  ، بی توجه به این مطلب که آیا اون بچه میتونه در حفظ وضو برا اعمال ، یا مثلا برنگردوندنه شانه از سمته خونه خدا ، به هنگامه طواف ، و بقیه اعمال خوددار باشه یا نه. در شجره ، شاهده احرام بستنه پسر بچه ای پنج ساله بودم . انشاءالله که قادر به انجامه درست بوده باشد . یا در خانه خدا دختر بچه ای رو دیدم که مادرش داشت تلقینه نماز طواف رو میکرد براش و بسیار خوشم اومد .اما بعد دیدم که متاسفانه برخی از ناخناش لاک داره ، که بعد از تذکر ، مادرش سرآسیمه اونو برد تا از روحانیه کاروان کسبه تکلیف کنه. البته کسانی هم بودن که صوری ، بچه ها رو مُحرم کرده بودن که خوب اون ، از نظره معنوی برا اون بچه میتونه مفید باشه و در عینه حال چون با تذکر مداوم برا اون بچه ، جهته حفظه وضو و بقیه مطالب همراه نیست ، قطعا خسته کننده هم نیست.

8-یه تعداد عکس آماده کرده بودم ، ولی حجمشون بالاست و اگه موفق شدم حتما عکسارو میذارم.

                          (چقدر حرف زدم ببخشید ، خوب تلافیه  مدتیه که نبودم)

یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
قراری بود با جانانم... دوشنبه 86 اردیبهشت 31 ساعت 12:36 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

(( لا اله الاالله العلی العظیم، سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و رب العرش العظیم، والحمدلله رب العالمین ))

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
قراری بود با جانانم...........

که این ایام به پابوسش رفته...در حرمه شش گوشه گم گشته....تا کف العباس دیوانه روم.

با یاد علی اصغر  ...کنج حرم....اشگ رو سر بریده.....کنار قربانگاه ، خون دل ریخته...برروی تل زینبیه ، با یاد آه و فغان و نگاه مضطر عقیله بنی هاشم، خون گریسته ،  آن را پیاله پیاله بر چشم زنم.

با یاد عشق و وفای با وفاترین عاشق ....دل رو به مسلخ دو دست برده و کنار علقمه....خون را جرعه جرعه به کام فرات ریزم...

گویند که با نام تو مجنون گم شد
در چشم تو آفتاب گردون گم شد

آه که چه قرارها بود با جانانم و.... افسوس
افسوس که....

در حسرت دیدارش آواره ترینم
و چه دلتنگه کربلاتم آقا جون.....

و چه خوب .... پاسخ دلتنگیها رو مولام دادن،و قسمت کردن تا در ایام حزن مادر هستی...به طواف مزار گم شده روان شوم.
اما....خانمم....زهرا جان....کجا به دنبال شش گوشه تو باشم؟......کدام خاک را با یاد تو و محسنت توتیای چشم کنم؟.......
کدام مکان را با یاد کوچه های مدینه......و بانویی که بی پناه به دنباله حق خواهیه امامش بود جستجو کنم؟...
کدام مزار رو با یاد مزار گم گشته ات جویا شوم؟
کدام مزار.........
کدام مزار ، تا شاهده درد دل مولا در کنج بیت الاحزان باشم؟
شب بارون ...شب هجرون....شده دل بی سر و سامون....
آه که....

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم........

جامانده دیار خون و غریب کوچه های مدینه ام ، مباد الها ، که رهم نداده و پرسی:

که برون در چه کردی ، که درون خانه آیی؟

ای کعبه ، دری باز به روی دل ما کن           وی قبله ، دل و دیده ما قبله نما کن


پی نوشت:

1-  قسمت شده که انشاءالله ، تا چند روزه دیگه ، به زیارت خانه خدا روم.(شکرا لله)
  چند روز زودتر نوشتم ، تا از همه بخوام حلالم کنین .
2- شب عید ، تو وبلاگ یکی از دوستان دیدم که، با سادگیه تموم نوشته بود ، اگه منو ببخشین خیلی خوبین... حالا اگه از منم دلخوری دارید ، یه وقت بابته مطلبی ، نقدی ، کامنتی ، هر چی... میشه حلال کنین ؟ و.... شما ؟؟!!.....هم.... اگه منو ببخشین خیلی خوبین...
3- ماه خرداد هست و مطلب زیاد ، ولی زیاد دلم نمیخواد که تو این پست از چیزای متفرقه بنویسم. فقط همگی برا شفای ایت الله حق شناس ، که از آخرین ذخایر عرفا هستند دعا میکنیم.
4- ایام شهادت خانوم زهرا(س) ...اگه به اونجا رسیدم و قابل بودم و لیاقت داشتم ، نایب الزیاره هستم ، و برا همه دعا میکنم. انشاءالله.
5- بازم میگم ، اگه دلخوریی ، چیزی ازم هست ،تو این 5 الی 6 روزی که هستم ، بگین تا ازتون طلب بخشش کنم. ممنون که خوبین.
6-از یکی از  دوستان  دلم خیلی گرفته ......ولی دارم سعی میکنم که ، قبل از رفتن حتما فراموش کنم (انشاءالله ، سعی میکنم).
7-اینم بگم که مدیونه همکارایی هستم که ، تو این ایامه پر کاره امتحانات زحمت منم میکشن ، جبران کنم انشاءالله.
8-روز سه شنبه اول خرداد ، تولد خانم زینب هم هست ، خانم منو ببخشند که دلم نیومد تو این ایام مولودی بذارم . خودشون هم قطعا این ایام برا مادرشون عزادار هستن.(هرچند این ایام عزا ، غیر معروفه میباشد ولی دلم نیومد ، خودشون منو ببخشن).
9-در مورده دعای بالا (روایت از امام صادق هست که وقتی به قصد حج و عمره از منزل خارج میشوید این دعا را بخوانید).میشه مداحیشم گوش کنین؟و با هر قطره اشکی که در ایام عزای خانوم ریختین ، مظلومیته حسین(ع) و غریبیه ابوالفضل رو هم فراموش نکنین.

(اینم بگم که میخواستم بی اطلاع برم تا ریا نشه ، ولی دلم نیومد و  ( محض ریا ) اینارو نوشتم.دوستی گفتن اگه اونجا ، کامپیوتر گیرت اومد برامون بنویس تا روح وبلاگ حال و هوای مکه رو پیدا کنه و هم بدونیم به یاد همه بودی. چشم اگه شد. ( اونم محض ریا ، حتما).

((‏ کجا روم به جز ین در گهم پناهى نیست ))

یا رب نظر تو برنگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
شرمنده استاد ، این هفته معلم نیستم.... یکشنبه 86 اردیبهشت 9 ساعت 11:45 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

بعداز ، بعد التحریر ، یا نه  ‍،  قبل از بعد التحریر  ، نه ... ، نمیدونم اینم بخونین دیگه:

1- از همه ، بابت تبریک هفته معلم ممنونم و عذر میخوام اگه نتونستم حضوری خدمت برسم.

2- در نوشته قبل ، عذر خواهی کردم و گفتم که امتحان دارم و گفتم که ، متنامو مینویسم ، ولی در عمل جواب نداد ، چون بالاخره یا باید کامنتارو جواب میدادم یا ادب حکم میکرد که سر بزنم.

3- فعلا تا یه مدت مجبور به خداحافظی هستم و همین متن فعلا ، متن آخره . تا......* بعد از امتحانم  رو مطمئنم ، و بعد از اونم به شرط حیات .... خوب واقعا ، نمیدونم چی پیش میاد شاید...

4- خیلی حرف داشتم براتون بزنم، خیلی ، ...تغییر و تحولاتی تو مدرسه در حاله وقوعه ، یه جورایی ، همه چی بهم ریخته  شده ، خیلی برام دعا کنین ، خیلی ، شاید که ......بگذریم.

5- دعاگوی همه تون هستم ، التماس دعا ، هم برا خودم ، هم برا امتحانم ، هم برا اوضاع مدرسه.....هم مخصوص برا مامان ستایش گلم.........

6- راستی!!! منتظرم میمونین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

7- ای بابا انصافتون و شکر ، مگه قراره هر دفعه که سر میزنم ، با چشم نمناک برم . از کامنتاتون ممنونم(خصوصی و عمومی) .باور کنید بعضی از اینا اشکم و در آورد . تو دنیای واقعی ، ناظما هیچ کجا حساب نیستن  ومن همون برداشت و رو اینجا هم داشتم . (ممنونم) اگه گذاشتین من درس بخونم..........

**************************

« بکشید ما را! اسلام زنده تر می شود.»
او حاصل عمر من بود......با رفتن او به اسلام ثلمه ای وارد شد ، که هیچ چیز جایگزین آن نیست.......مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود رفت و به ملأ اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی وفلسفی‌اش نمی‌رود....»
                                                                                              (امام خمینی)

12 فروردین ، سالگرد شهادت استاد گرانقدر ، شهید مطهری و گرامیداشت روز معلم میباشد.در فضائل اون شهید همین بس ، رهبری که در شهادت فرزندبرومندش اشک نریخت در سوگ این بزرگوار گریست.یاد و خاطرش را گرامی میداریم.

*ببخشید این دفعه با همیشه فرق داره!!!آخه دارم درد دل میکنم.گوش میکنین؟؟

دقیقا نمیدونم ! از چه سالی بنا شد که این روز رو ، به نام گرامیداشت روز معلم پاس داشته باشن. (یحتمل اون زمان هنوز بنده در کسوت دانش آموزی ، راست دیواران مدرسه را ، بالا رفته و غافل از مثل معروف ، از مکافات عمل غافل مشو.....پوست از سر ناظمه های محترمه ، بر میداشتم).
سالهاست که در این هفته ، همه به تکاپو میفتن تا مقام شامخ مارو پاس کنن، نه یعنی ببخشید پاس بدارن.اما ای کاش.........................
ای کاش.... اصلا چنین روزی وجود نداشت!!!!!! کاش یه جورای دیگه بهمون اهمیت میدادن.
نمیدونم ! شاید بیانش از جانبه منه معلم ، تو این هفته قشنگ نباشه.ولی اگه تا آخر بخونین شاید حرفم و قبول کنین.ببینین..........

کدوم منطقه شهر زندگی میکنین؟ دغدغه بچه ها مخصوصا ابتدایی رو تو این هفته دیدین؟
میدونین چند تا بچه تو این روز از خجالت غایب میشن؟چند تاشون دلشون پر میزنه از منه معلم تقدیر کنن؟ اما .....
...این بماند با تموم بزرگی غمی که تو بطنشه...

یکی از عزیزان همکار ، چند روز پیش با بغض اومد مدرسه ....بمونه!!! که چه توهینهایی تو ماشین شنیده بوده ، یه آقایی تو ماشین ، گفته که : انجمن مدرسه بچه ام گفتن پول بدین میخواهیم برا روز معلم کادو بخریم....بابا بخدا ما کادو نمیخواهیم....
اینم بمونه با تمومه توهینی که توشه برا ما معلما.....

الان چند ساله که، شورای صنفی معلمین ، از بعد از عید، و امسال از قبل از عید ،(نمیگم اعتصاب، ما معلما اسمشو گذاشتیم ، نشست) برا بعضی روزا ، جهت تحقق خواسته های صنفی معلمین ، اعلام نشست میکنه و با هر نشست کلاسا تعطیل میشه و متاسفانه بازم ......

قبل از عید چند روز (ما نشستیم) یکشنبه قبل ( مانشستیم)......امروزم (مانشستیم) چهار شنبه هم قراره ............

و صد البته که ، اوج نشستامون ، بخصوص در مدارس پسرونه ( به دلیل مسئولیت سنگین خانواده) و .....در این هفته معلمه...نمیدونم چرا چند ساله که به خواسته های صنفی اهمیت نمیدن ؟ و فقط در حده وعده بوده  و معلمارو ، مجبور به نشست میکنن؟؟؟؟؟؟؟

اصلا بحثم رو خواسته های صنفی و تحققش نیست. اینم بمونه با تمومه سختیهاش...

بماند که، از وقتی که نشستها شروع شده ، با تمومه سعیی که میشه، هدف جلو دانش آموزا عنوان نشه ،باز هم چقدر توهین ، فقط از خود بچه ها شنیدیم ، که البته قصدشون همدردیه و همزاد پنداری.......تو یکی از مدارس پسرونه ، یکی از بچه ها ، خیلی دلسوزانه فیش خدادتومنی باباش رو که کارمند وزارت  ن.... بود رو برا مقایسه آورده بوده .اینم بمونه با همه طعنه هاش....

تیتر بزرگ چند روزه پیش یه روزنامه هم ، که نوید یه وام برا فرهنگیای نیازمند میداد هم بمونه ، با تموم حرمت شکنی و پرده دریاش....

بحث اصلیه من اینه که ، کاش اصلا هفته معلم و روز معلم و این چیزا وجود نداشت و حق هر چیز رو به جای خودش ادا میکردن و جنبه  معنویه  اینروزرو  آلوده  مادیات نمیکردن!!!!!! و روز شهادت استاد هم اینطوری لوث نمیشد.(استاد شرمندتونم)

کاش ما معلما ، با عرض شرمندگی بسیار ، مجبور نبودیم در این روز و این هفته برای تحقق اهدافمون ، بچه ها رو وجه المصالحه قرار بدیم. تو نشست امروز نگرانی رو تو چهره همکارا میدیدم. 

لطمه هرکدوم از این نشستا فکر میکنید به کی میخوره؟؟؟؟

اول معلم....دوم معلم.....سوم بچه ها .....بعدم باز معلم 

هرکدوم از این روزارو ، معلم یا باید با فشردگی ، قبلش جبران کنه . یا باید با تقویتی و اضافه اومدن ، بعدش .که صد البته ،  یقینا همکارا ، جبران مافات خواهند نمود. (مطمئن باشید). و اما بچه ها ، از این جهت لطمه میخورن که ، پایان ساله و وقت ثمر. باید هرکدوم از این نشستارو ، با اضافه موندن و بی حوصلگی طبیعیه ، بعد از عید تحمل کنن.

راستی اگه تونستین با لغات بولد شده جمله بسازید:
هفته معلم--دغدغه بچه ها--توهین--شورای صنفی--نشست--شرمندگی--وجه المصالحه--حرمت شکنی و پرده دری--سختیاش--مادیات و معنویات--طعنه ها

نمیدونم ، خلاصه ببخشید ...استاد ببخشید...همکارای محترم ببخشید... از همه عذر میخوام...( البته با اعلام حمایت ازخواسته های شورای صنفی  ) این هفته:

من معلم  نیستم !!!!!!!!

 بعد التحریر:

د........بابا یک کم دقیقتر بخونید!!!!!!!!!!!!!!! بعضیا دقیقا برعکس گرفتن......

                                                   یا رب نظر تو بر نگردد


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
دمتون گرم..... دوشنبه 86 اردیبهشت 3 ساعت 2:36 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم
بشارت ده به بندگانی که شنوای سخن هستند و از بهترین آن پیروی میکنند، اینان کسانی هستند که خداوند هدایتشان فرموده و آنها صاحبان عقل و درایتند. (سوره 39  آیه 18)

انسان موجودی اجتماعیست ، اول چیزی که در برخورده با دیگران از یک فرد، به نمایش گذاشته میشه ، نحوه حرف زدن و ادای لغات ، و نوع بیان کلمات میباشد.آیات و روایات متعددی درباب تربیت اسلامی و نوع نیکو سخن گفتن وارد شده است.نمیدونم! در باب تربیت فرزندانمان چه میزان ، حواسمون به رسانه های شنیداری و گفتاری میباشد؟. وقتی فلان فیلم طنز رو تلویزیون پخش میکنه (که خودمم حتما میبینم) آیا ما حواسمون به فرزندانمون هست که  بولوتوسهای  ذهنشون رو روشن کرده و تموم ظرفیت اونو با گفته های این قبیل برنامه ها ، پر میکنن؟

البته نا گفته نماند که ، اصلا اینجا نمیخوام بگم : فلان برنامه بد ، یا اون یکی خوبه .یا مثلا ، نذارید بچه تون اینارو ببینه (چون حتما فردا تو مدرسه همه رو دوباره میبینه) در ثانی ، رطب خورده کی کند منع رطب؟ فقط میخوام ، نحوه تاثیر این قبیل برنامه ها بر گفتار و چگونگیه برخورد فرزندانمون رو ، بررسی کرده و ببینم کودکان و جوانان ما تا چه حد تحت تاثیر این قبیل کلمات ، چه در گفتار و چه در رفتار بوده و مسئولین فرهنگی آیا اصلا این مطلب رو لمس نموده اند یا خیر؟ یا چه مقدار متوجه نفوذ این فرهنگ حتی در صحبت کردن خود ما بزرگترا هستیم؟

علی(ع)فرموده:آدمی به گفتارش سنجیده میشود و به رفتارش ارزیابی می گردد. چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود.(فهرست غرر،صفحه 331)

چند روزه پیش ، صبح زود که اومدم مدرسه ، قبل از زنگ صبحگاه دیدم که ، یکی از بچه ها اومد تو دفترو خیلی سریع گفت : خانوم تحقیقم و یادم رفته بیارم . میذارید زنگ بزنم مامانم بیاره؟ (معمولا برا اینکه بچه ها حواسشون رو جمع کنن و به مامانا هم زحمت ندن ، اجازه نمیدیم) گفتم : نع (از نوع شدیدش).گفت: خانوم قربونت برم بیا و اول صبحی یه حالی به ما بده و بذار زنگ بزنم!!!!!!!!! با چشای گرد شده نگاش کردم و ....خلاصه بعد از کمی نصیحت در مقوله خوب حرف زدن گذاشتم زنگ بزنه.از دفترکه میرفت بیرون گفت: خانوم اگه بدخواه مدخواه داشتی خبرمون کن.

زنگ تفریح اول بود و با همکارم میچرخیدیم بین بچه ها که ، دیدم دو تا از بچه های سال دوم اومدن سراغ همکارم و گفتن : خانوم ما این زنگ پرورشی داریم بذار بریم اتاق فیلم . خانوم اگه این هفته هم  نذاری بریم خیلی نامردی !!!!!!همکارم موافقت کرد و اونا با خوشحالی گفتن : حلله..خانوم دمت گرم .چاکریم دربست .و رفتن تا به بچه های کلاسشون اطلاع بدن. تو سرو صدای بچه ها انواع و اقسامه صحبتا به گوش میرسید.ای ووووووووووللللل چه عکس با حالییییییی ، اشتپ فرک فوکولی ، و.......نمیدونم لغات چرا اون روز تو ذهنم بازی میکرد؟؟؟؟؟؟

ساعت کلاس بود.یکی از نماینده ها اومد و گفت: دبیرمون گفته، یک ناظم بیاد بالا. رفتم و به محض نزدیک شدن به کلاس ، دیدم که یکی از بچه ها رو ، دبیر از کلاس بیرون کرده و ....وارد کلاس شدم و دبیر رو صدازدم بیرون ، و جریان رو پرسیدم . دبیر توضیح داد و در ادامه رو به دانش آموز گفت : خانوم ناظم اومد بالا !!! ولی بدون من خودم حریفتم و حالتو میکنم تو قوطی .فکر نکن نمیتونم خدمتت برسم و.....جل الخالق ...این کلمات هر روز هست ؟ یا امروز تو ذهن من بازی میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رژه کلمات قصار !!!!!!!

همینطور که تو فکر بودم ، و از پله ها میومدم پایین دیدم یه تعداد شاگرد پشت در یه کلاس ایستادن پرسیدم : چرا بیرونید؟ گفتن : امتحان شفاهی زبان داریم و یکی یکی امتحان میدیم و میاییم بیرون ...در همین حین یکی از بچه ها از کلاس اومد بیرون و منو ندید و در حالی که دو دستش را با دوطرف مانتوش پاک میکرد گفت: (ببخشید) خوب آقا ما کارمون تموم شد کسی اینجا کار نداره؟ صلاح رو در این دیدم که ، از همون کوچه معروف برم پایین......

تو فکر اومدم پایین و رفتم اتاق مدیر، جلسه داشتیم ، برخلاف همیشه ساکت نشستم و وقتی بالاخره مدیرمون طاقت نیاورد و پرسید که: تو چته ؟ چرا ساکتی؟ ( جالبه ، نه خانوم بودن و ساکت شدنم  رو  تحمل میکنن ، نه شر و شورم  رو ) رفتم بالا منبر و هر چی رو که دیده بودم ، در مورده از دست رفتنه نسل جوون ، و دور شدنه  فرهنگ محاوره ای نیکو و ......تا تونستم اظهار فضل نموده و با ارائه راهکارای مختلف جلسه رو به اغتشاش کشوندم. (دو سه روز بود که برا انجام یه کار اداری و البته شخصی ، میخواستم برم اداره و مدیر اجازه نمیداد ، اون لحظه ، فکر کنم  صلاح دید  شرجات  منو کم کنه) و گفت تو اصلا مگه نمیخواستی بری اداره؟ پاشو برو . من که خوشحال شده بودم پریدم ماچش کردم و گفتم : ایوووووووول چه مدیربا شخصیتی ، خانوم دمت گرم، مرسی که حال دادی، خیلی مخلصیم.چاکریم خانوم ....که ناگهان با خنده همکارا و صدای داد مدیر که میگفت : بیا ببین کی از خراب شدنه فرهنگ گفتاری صحبت میکنه؟ .....فرار رو بر قرار ترجیح دادم.

(اینم بخونییییییییین):
با عرض معذرت از خواننده های محترم به دلیل مشغله، امتحانات مدرسه و یک امتحان سرنوشت ساز برا خودم (طی دو ماهه آینده) فکر کنم تا مدتی نتونم زیاد سر بزنم .البته مطالبم رو مینویسم و اگه مجالی باشه ، به کامنتا در همینجا پاسخ میدم ولی در اینجا از همگی بابت سرنزدن به وبلاگا ، یا کم سر زدن عذر خواسته ، برا امتحانم التماس دعا دارم. 

یا رب نظر تو برنگردد. 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
امروز من سیلی خوردم..... دوشنبه 86 فروردین 27 ساعت 12:54 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انت کما احب ، فاجعلنی کما تحب
خدایا تو آنی که من دوستت دارم ، مرا آن کن که تو دوست داشته باشی(حضرت علی ع)

امروز من سیلی خوردم!
تا حالا سیلی خوردید؟ وقتی سیلی خوردید بیشترین قسمتی که درد گرفته کجا بوده؟ گوشتون؟ گونه تون ؟ کنار چشمتتون ؟ تا چند ساعت احساس درد و سوزش داشتید؟

امروز من سیلی خوردم!
پارسال شاگردی داشتم که سال اول دبیرستان بود، چند دفعه در جمع بچه ها حرفای نه چندان جالب ، در مورد فرار از خونه ، و رفتن به خونه های دخترای فراری زده بود.خبرش که به من رسید، طی چند جلسه خصوصی و محرمانه باهاش حرف زدم.از در نصیحت ، تعریف داستانای دختر فراریا ، دین و پیغمبر ، آخرت، ازدواج و شیرینی زندگی سالم و....خلاصه از همه دری باهاش حرف زدم .خوشحال بودم ،آخه یه مدت تغییر کرد. سعی کردم روابطمو باهاش صمیمانه کنم. بعد از یه مدت باز معلوم شد همون کاراش رو از سر گرفته، و ایندفعه دیگه هیچ جوری حرفام رو قبول نمیکرد. علی الظاهر گوش میکرد ولی معلوم بود که ، فقط گوش میکنه.

آره امروز من سیلی خوردم!
 خبر از برنامه هاش و صحبتاش بهم میرسید ، دیگه پنهان کاری رو بیش از این صلاح ندیدم و یه روز مادرش و خواستم و با کمک مشاور بهش گفتم.خدا شاهده برا اینکه جلوی فاجعه رو بگیرم.ولی اگه مشاور نبود ، باور کنید مادرش من و زده بود . به هیچ عنوان قبول نکرد و گفت چرا تو فکر کردی که از من مادر دلسوزتری؟ چرا تو فکر کردی که  میتونی به من ، یه مادر پنجاه ساله راه درست تربیت کردنه بچه ها رو یاد بدی؟ خیلی چیزا بهم گفت که بعد از رفتنش یک ساعت گریه کردم .ولی با وجود اینکه ازش خواهش کردیم به مینا چیزی نگه ، از برخوردای مینا در روز بعد فهمیدم که همه چیز رو گفته.

آره ، آره ، امروز من سیلی خوردم!
تابستون شد و مامان مینا پرونده مینا رو از مدرسه ما گرفت  و اونو برد هنرستان و تقریبا دیگه از مینا بی خبر بودم.... تا امروز....................

آره ، آره ، آره امروز با اومدن مامان مینا ، من سیلی خوردم!
امروز داشتم صورتجلسه شورا رو ، برا ارسال به اداره تایپ میکردم که ، دیدم سرو صدا میاد ، و از بین سرو صداها اسم خودمو شنیدم.
در سایت باز شد و من با تعجب مامان مینا رو دیدم !!!!! به پهنای صورت گریه میکرد و به همکارام که سعی داشتن ، جلو ورودش رو بگیرن میگفت : شما رو به خدا بذارید یه دقیقه من با ایشون کار دارم و همکارا که در جریان پارسال بودن ، میترسیدن برخورد فیزیکی پیش بیاد.
همکارارو فرستادم بیرون و گوش دادم.یک ساعت گریه کرد و گریه کردم.... گفت و شنیدم..... زار زد و زار زدم.....
گفت که مینا چند ماهه که از خونه فرار کرده و دیروز از منکرات خبر دادن که تو یه منزل....اونو گرفتن و میگفت که به مجرد شنیدن این حرف یاد من و برخورد پارسال افتاده و اومده بود درد و دل و میگفت تو رو خدا بزن تو صورتم تا بدونی که چقدر پشیمونم.ولی من فقط گریه میکردم. آخه .....

من سیلی خوردم!
از صبح تا حالا جای سیلیی که به دلم خورده خیلی میسوزه. آروم نمیشه.یادم افتاد که پارسال با فاش شدن موضوع چقدر همه دعوام کردن .مدیر میگفت اگه به من گفته بودی،بیرونش میکردم تا آدم بشه. و توبیخ شدم که چرا به مدیر نگفتم. همکارام میگفتن ، سری که درد نمیکنه چرا دستمال میبندی؟ بابا به تو چه؟ خلاصه هرکسی یه جور دعوام کرد و من از اونجایی که به کارم اعتقاد داشتم ناراحت نشدم ولی امروز....

من سیلی خوردم ، خیلی بد سیلی خوردم. صبح تا حالا خودم و مقصر میدونم کاش اونروز میذاشتم مادرش من و بزنه ولی بهش اثبات میکردم که داره بیراهه میره.و گاهی ممکنه که یه ناظمم دلش برا بچه آدم بسوزه .کاش بعضی پدر ، مادرا باور میکردن که ، بچه هاشون واقعا مثل بچه های خودمونن .نمیدونم خیلی دلم میسوزه.خیلی...

نمیدونم کی مقصره؟......مینا؟......  مدرسه؟...... دوستای بد؟.....خانواده؟..... جامعه؟....مامانش؟.....مامانش؟.....مامانش؟..... من؟.... من؟.... من؟......

یا رب نظر تو برنگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
تجدید فراش و داداش مامان چهارمی دوشنبه 86 فروردین 20 ساعت 12:47 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

در شرع مقدس اسلام و با توجه به‏نص آیه «فانکحوا ما طاب لکم من النساءمثنى و ثلاث و رباع‏» (نساء -3) مرد مى‏تواند چهارهمسر دائمى اختیار کند; البته ادامه آیه،اجراى عدالت‏بین زوجات را شرط این‏کار براى مرد مى‏داند، و به مردى که ازامکان اجحاف و عدم رعایت عدالت‏بین‏همسران خود مى‏ترسد، سفارش مى‏کندکه بیش از یک همسر اختیار نکند و به‏همان یکى اکتفا کند ; «فان خفتم الا تعدلوا فواحدة‏»

حالا نمیدونم ، چند تا از آقایونی که بدنبال تجدید فراش هستند ( فان خفتم ) در موردشون صدق نمیکنه ، که دنبال همسر دوم و چندم و چندم میرن و در باب توجیه این مقوله نیز استناد به پیامبر (ص) میکنند . بدون توجه به این مطلب که ، بدنبال این باشند که در هر کدام از  ازدواج های  پیامبر ، فلسفه خاصی نهفته بوده است. و بی توجه به اثرات شوم این عمل و پیامدهای روانی آن بر همسر و فرزندان خود و بی توجه به مشکلات پیش آمده ، کار خود را انجام میدهند.البته این را ذکر کنم که: به هیچ عنوان به اصل حکم که دستور شرع مقدس هست ایرادی ندارم و فقط این را میگویم که اسلام این باب را ، برای موارد خاص باز گذاشته است . و در آیه هم ، خطاب به آنانی که غیر مصالح ، به دنبال اجرای این حکم شیرین  میرن به طور صریح بیان نموده که (الا تعدلوا فواحده )

نمیخوام زیاد در این مقوله بنویسم .که اگه قرار به نوشتن باشه، فکر کنم این بحث ، با دو و سه پست هم جمع نشه. دلیل نوشتنم این بود که ، قبل از عید مطلبی پیش اومد که از اونجایی که تا مدتی بحثش تو مدرسه بود ، باعث شد که این مطلب رو بنویسم.
خوب اصل جریان رو تو ادامه مطلب بخونید. 
جایی نمیخواد برید ادامه مطلب همینجاست...........................................

شاهد مثال:
بعد از اونکه نزدیک بود از دست مامان یکی از بچه ها که بهش در مورد دوست پسر دخترش تذکر داده بودیم ، کتک بخوریم ، تصمیم گرفتیم که دیگه کمتر به بچه های مردم گیر بدیم ، ولی مگه میذارن. یه روز خوب ، ازیکی از روز های معتدل زمستونی نزدیک عید، یکی از بچه ها ، تو پارک نزدیک مدرسه با آقا پسری رویت شده و از اونجایی که روز قبل هم غایب بوده و تلفن منزل هم تا ظهرجواب نمیداد ( تا قبل از ساعت 9 صبح به منزل غایبین زنگ میزنیم)اولین اقدام ، پرسش از خود دانش آموزبود ، اونو صدا زده و ازش سئوال کردیم که جریان چی بوده. خیلی راحت عنوان کرد که دیروز حوصله نداشتم بیام مدرسه و با داییم به پارک رفته بودم .با منزلشون تماس گرفتیم و مادرش با عصبانیت اعلام کرد که من برادر ندارم به باباش بگید و از اونجایی که در این قبیل موارد کمی احتیاط شرط عقله و رو این مطلب بحث میکردیم که حتما مادرش عصبانی بوده و حالا میاد و تصمیم گرفتیم که کمی دست نگهداریم و فعلا به پدرش چیزی نگیم ، که ناگهان با ورود آقایی به دفتر که یه لباس یه سره ، از مدل لباسای تعمیرکارا( منتهی تمیز ) به تن داشت و بدون اغراق دکمه های یقه ایشون تا جناق سینه باز بود(معمولا سرایدارمون موقع ورود تذکر میده تا حریم شکنی مدرسه نشه ولی سرایدار اداره بود) و یه گردن بند، از نوع درشت مهره ، به گردن ایشون آویزون بود.

با ورود این آقا وصدای شاگردمون که اونو بابا صدا زد (تا حالا این آقارو ندیده بودم و تموم مراحل ثبت نام رو مادرش انجام داده بود) و خروج اولین همکار از دفتر ، از اونجایی که عکس العمل همکارا رو در این قبیل موارد، با این مدل افراد میدونستم و برا اینکه بلایی رو که دفعات قبل بر سرم آوردن تکرار نشه ، بلند شدم زرنگی کنم و از دفتر خارج بشم و بقیه کار رو به مدیر بسپارم که، با دیدن صحنه بعدی بر جا میخکوب شدم.

شاگردمون خودشو انداخت تو بغل باباش و شروع به گریه کرد ، و توضیح جریان که آره من دیروز با دایی ، داداش مامان چهارمی به پارک رفتم اینا به من گیر میدن ، من دیگه تو این مدرسه نمیمونم.گیج شده بودم و داشتم جریان دایی و داداش مامان چهارمی روتو ذهنم حلاجی میکردم که، آقاهه اومد به سمتم و خودشو معرفی کرد و گفت مشکلی نیست خانم ، من در جریانم ، این بچه اعصاب نداره اذیتش نکنید.و بعد نقل اینکه ، مادر بچه به اون تماس گرفته و ایشون رو فرستاده و در جواب اینکه ، همسرش  گفته که ؛ من داداش ندارم، گفت که ایشون با برادر همسر چهارم بنده به پارک رفته. و بعد توضیح مبسوطی که بنده چهار همسر دارم و با بیشرمی ، خود رو با پیامبر مقایسه کرد (در اجرای احکام اسلا م ) و اینکه خوب ایشون  با داییش رفته، مشکلی نیست.(بنده خدا حتی نمیدونست که این دو به هم نامحرمند).

از اونجایی که دلم میخواست ، زودتر این موجود مریخی از مدرسه خارج بشه ، اومدم بگم که خوب شما بفرمایید و فردا من با مادرش صحبت میکنم که، ایشون پیشدستی کرد و گفت خوب حل شد ، دخترم تا من با ناظمت حرف میزنم تو برو صورتت و بشور و بعد خیلی خودمونی صندلی رو کشید و نشست. با یه نگاه به خدمتگزارمون که جلوی در بود و در این قبیل موارد توجیه ، ایشون اومد و به من گفت که مدیر با شما کار داره و با این ترفند ، شر اون بنده خدا رو از سرم کند. و بعد از رفتن ایشون بود که تازه متوجه شدم، همکارای بدجنسم همه از دفتر فرار کردن.

نمیدونم خیلی بحث شد تو مدرسه راجع به این موضوع .البته ما معمولا موارد رو مخفی رسیدگی میکنیم ولی این آقا انقدر در بیان این مطلب عجله داشت و راحت بودکه حتی مجال ارجاع به اتاق مشاوره رو به ما  نداد. بعد از این جریان ، هر همکار یه نظر میداد ،  ولی جالبترین نظر صحبت مشاورمون بود که میگفت : این آقا انگار که ، مجبور بود به این بچه باج بده.و انگار آماده برا انتخاب پنجم بود و از اونجایی که مادر این بچه  نهایت اگر 35 سال سن داشته باشد و از لحاظ چهره هم خوب بود، نتیجه گرفت که این بنده خدا ،‏ دچار تنوع طلبی مزمن شده.
هنوزم اگه ترس از مدیر نباشه(البته مدیر خودمون ، نه مدیر پارسی بلاگ) ، بعد از حدود یه ماه همکارا بدشون نمیاد ، در مورد این سوژه به زعم بعضیا خنده دار و به تعبیر بعضیا تاسف بار صحبت کنن .ولی با دستور مدیر(بازم مدیر خودمون) این بحث از انظار جمع و فقط به پستوها و آبدارخانه مدرسه کشونده شده است.

خوب ببخشید ، طولانی شد. ولی هیچ جور نمیشد کوتاهتر از این بنویسم و تموم مطلب رو بگم. حالا خودتون قضاوت کنین که، احکام اسلا م چطور ملعبه دست یه عده سودجو و فرصت طلب شده ، که شاید از دین ، همین کیفیجات رو فهمیدن .به امید روزی که احکام اسلام ، تموم و کمال و به واقع ، در مملکت اسلامی جا بیفته و.... تا ظهور دولت حق.

یا رب نظر تو بر نگردد. 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
میلاد انوارو سایه منتظر پنج شنبه 86 فروردین 16 ساعت 12:13 عصر

بسم الله النور

میلاد انوار مبارک

 

 خدایا ، غفلتم را ببخش

من اون  سایه ، ولی تاریک نشینم....

که سالهاست با یاد یک خیال سفر رفته زنده ام ؛ به امید وصل به طلوع ، به انتظارم....

ببخش خورشید من ، که به خطا ، چند روزی با نور شمعی غافل شدم . ببخش ..........

 

(اینو برا دل خودم نوشتم ، کامنتم نذاشتید ، نذاشتید)

 

به حق این روز ، یا رب نظر تو بر نگردد

 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ