سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  دانش فقط سه گونه است : آیه ای استوار یا قانونی عادلانه و یا سنّتی پایدار و جز آن تنها فضیلت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر گرامی اسلام فرمود : هنگامی که بنده بگوید : (بسم الله الرحمن الرحیم) خدای بلند مرتبه می فرماید: بنده ام با نام من آغاز کرد و سزاوار است بر من که کارهایش را به پایان رسانم و کامل کنم و در احوال او برکت قرار دهم.

 

تصمیم داشتم در این پست در خصوص قیامهای بعد از عاشورا بنویسم ؛ ولی اتفاقی افتاد که تصمیمم را عوض کردم ؛ اول عذاب وجدان داشتم ولی بعد فکر کردم که شاید امام حسین(ع) هم اینطوری راضیتر باشند و بعد این پست را اختصاص دادم به یک وبلاگ مخصوص ؛ نه یعنی یک معلم مخصوص ؛ نه اصلا شاگردهای مخصوص ؛ نمیدونم بخونید و خودتون بگید که کی مخصوصه.

شب ششم یا هفتم محرم بود ومنتظر شروع مراسم خیمه شیشه ای بودم که در اینترنت به طور اتفاقی چند وبلاگ مربوط به همکاران فرهنگی پیدا کردم و خیلی خوشحال شدم  درست مثل غریبی که در غربت اقوامش را میبیند ؛و  هنوز حلاوت پیدا کردن اون وبلاگها به جانم ننشسته بود که اونجا رو دیدم ؛نمیدونم بعد از خوندن اون مطالب تمام سالهایی رو که در آموزش و پرورش خدمت کرده بودم جلوی چشمم اومد

یادم افتاد وقتی یکی میپرسید چه کاره ای با افتخار میگفتم فرهنگی. ولی اون موقع فکر کردم اگه من فرهنگیم پس ایشون چی؟ یاد شاگردام افتادم .قصد توهین ندارم ولی یاد مامان اون شاگردم افتادم که هرروز صبح حتما پاپی ؛ سگ دخترشو تا جلو مدرسه میاره تا دخترش دلتنگ اون نشه؛ یاد ماشینهای گرون قیمتی افتادم که اکثر بچه ها صبحها با اون ماشینها رسونده میشن؛ یادم افتاد که روزی چندتا شاگرد بر اثر پرخوری در طول روز به دفتر میان ؛ باد موبایلهایی افتادم که بچه ها از ترس ما ناظمای جلاد باید قایم کنند ؛ یاد ..........ولش کنین یاد خیلی چیزها افتادم و اون شب تا نزدیک صبح خوابم نبرد. و فرداش از صاحب اون وبلاگ ؛استاد عزیزم ؛معلم گرامی اون بچه ها اجازه گرفتم که اون مطالب رو منعکس کنم که ایشون اجازه دادن.

البته قبل از اون بر خاک پای اون معلم عزیز بوسه میزنم و میگم :

معلم گرامی (خسته نباشید)

 

جیهون کجاست؟

وقتی از بندر عباس به طرف لار حرکت می کنی.... کیلومتر160 این جاده که نزدیکی های مرز فارس و هرمزگان هست ..... یه چاه تلمبه ای هست که به وسیله ی باد از چاه آب می کشه.....

و همینطور یه کاروانسرا  و یه برکه آب اون جاست...

اگه به دور دست ها و دامنه ی کوه شب نگاه کنی چند تا خونه می بینی .................ممکنه تصور کنی این خونه ها متروکه و خالی از سکنه است .....

 

 

اما اگه راهت رو کج کنی و به طرفشون بری می بینی که تو این خونه هایی که سقف درست و حسابی نداره و دیواری و حیاطی دورشون نیست آدم هایی بسیار ساده و بسیار تنگدست زندگی می کنن...

آدم هایی که در آمد ناچیزشون از فروش ذغال و محصولات درختان کوهی حاصل می شه و خیلی روز ها درآمدشون کفاف نان شبشون هم نمی ده....

بعضی ها هم کارگر هستند و تو زمین های کشاورزی که در دور دست ها قرار داره کار می کنند....

 

پارسال تو این روستای دور افتاده معلم بودم..... معلم ابتدایی...........

............

یه مدرسه اونجا بود ( هنوزم هست) که 29 نفر دانش آموز داشت.....این روستا از محل زندگی من که رویدر است و امکانات بیشتری داره 65 کیلومتر فاصله داره.......

.............................

هر روز صبح با موتور سیکلتم می رفتم روستا و غروب بر می گشتم خونه.....

تو پست های پارسالی حسابی از مشکلاتی که خودم داشتم تو این راه صحبت کردم .....

اما گرفتاری های پارسالی من در مقابل مشکلات و سختی های مردم اونجا هیچ بود....

............

بیشتر خانواده های اونجا فقط یه اتاق دارن..... یه اتاق که دیوار هاش دو متر بلندی داره و سقف اتاق هم از خار و خاشاک و شاخ و برگ درخت پوشیده شده .... نمی دونم موقع بارون چیکار می کنن؟... مطمئناً این سقف چکه می کنه..........

.............

....

از دانش آموزام بگم و بچه های روستا

بچه هایی کم رو ...........کم حرف و با صورت هایی آفتاب سوخته و بسیار دوست داشتنی..........

.............خیلی هم مهربان و خنده رو......

 

مرتضی با دمپایی های............

 

شب ها که می اومدم خونه خیلی دل گیر بودم...

هم از گرفتاری های خودم و هم از وضعیت زندگی دانش آموزام....

از اینکه دانش آموزم کفش نداشت دلگیر بودم..........

.......... از این که لباس کهنه و پاره می پوشیدن ناراحت بودم....

.......از اینکه......

..... حتی زیر پوشش کمیته امداد هم نبودن

.....چون شرایطش رو نداشتن!

.... چون پدر خانواده زنده بود!

... چون تو شناسنامه ی پدر خانواده سنش ۶۰ سال نمی شد

چون پدر خانواده شناسنامه نداشت...

...........بگذریم..

گرچه امسال من تو اون روستا معلم نیستم.... اما معلم امسالش رو می شناسم و با مردم اونجا ارتباط دارم ....

اون ها جزئی از زندگی من هستند..... همینطور این وبلاگ و شما خوانندگان این وبلاگ .......... جزئی جدا نشدنی از زندگی من......

می دو نم این روز ها خیلی ها به این وبلاگ میان و می خوان از جیهون بیشتر بدونن....

تصاویری از جیهون:

 

 

 

 

آقا معلم

معلم عزیز (نه خسته )

البته این آقا معلم خیلی برا این بچه ها کار کرده باید برید وبلاگش و خودتون بخونیدحالا شما میگید کی مخصوصه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یا رب نظر تو بر نگردد


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
قمر بنی هاشم یکشنبه 85 بهمن 1 ساعت 1:55 صبح

هان ایمانیان ؛ پیام آورده ایم؛ گوش هوش فرا دارید؛

از مدینه قصه ها ؛ از بقیع غصه ها ؛ از احد اشک ها ؛ از کعبه ندای ابراهیم خلیل الله ؛از حجر و حجر تکبیر ایمانیان ؛ از عرفات و مشعر و منی و مروه و صفا و زمزم ؛سرود توحیدیان و از سر زمین غدیر خم ؛طنین خطابه ی  من کنت مولاه فعلی مولا   را.

پس پاسخمان چه بود؟

 از مکه بوی جدایی ؛ از صفا و مروه هروله فرار ؛ از عرفات و مشعر و منی سرود بت پرستی ؛ از سرزمین غدیر خم پیام فراموشی ؛ از مدینه بوی نیرنگ سقیفه ؛ از فرات ندای وا عطشا ؛ و از کرب و بلا ................بوی خون

 

 

مادر او ام البنین بود.ام البنین ارادت خاص نسبت به امام حسین (ع) داشت. عشق و علاقه او به حسین به حدی بود که بعد از واقعه عاشورا وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند میگوید: (اخبرنی عن ابی عبدالله ع) از حال حسین بگو.

از رشادتهای خاص او داستانها نقل شده از رشادت او در جنگ جمل و صفین .

در شب عاشورا خطاب به امام خویش فرمود آیا از تو جدا شویم تا پس از تو زنده بمانیم؟ نه هرگز خدا چنین روزی را برای ما نیاورد.

در مقام او همین بس که دو امام معصوم بر بازوی او بوسه زدند : یکی امیر مومنان ؛ به هنگام تولد بر بازوان کوچک او بوسه زد و اشک ریخت و دومین مورد روز عاشورا حسین بر دستان او بوسه زد .

در علو شان ؛ جلالت و رتبت او نوشته اند که: امام سجاد (ع) فرمود: خدا رحمت کند اورا که با پیروزی در امتحان جانش را فدای برادر کرد تا آنجا که دست هایش از تن جدا شد .

تاریخ نگاران نوشته اند که: او انسانی خوش قامت و رعنا بود هنگامی که بر اسب می نشست پایش به زمین میرسید او را ماه بنی هاشم میگفتند.

در عصر تاسوعا هنگامی که سپاه باطل حمله کرد امام به او فرمودند : (جان من فدایت سوار شو )و او پرچمدار سپاه توحید بود.

وقتی یاران حسین شهید شدند طاقت او طاق شد و اذن میدان خواست امام به شدت گریست و گفت : تو پرچمدار منی.

وقتی فریاد العطش کودکان به گوش اورسید با اذن امام به سمت شریعه فرات رفت اورفت تا الی الابد فرات و آب را شرمنده خود نماید.

او چون شیری خشمگین بر چهار هزار نفر از محافظان شریعه حمله برد و آنان را متفرق ساخت و وارد شریعه شد و کفی از آب بر گرفت:

(فذکر عطش الحسین و اهل بیته )

آب را روی آب ریخت و مشکی پر از آب نمود و هنگام بازگشت به سوی خیام دشمنان کینه توز از کمین گاه بر او حمله کردند  با ضربتی ابتدا دست راست و سپس دست چپ را از بازو جدا نمودند .

او مشک را بر دندان گرفت و کوشید تا آب را به لب تشنگان برساند ؛ اما ناگهان تیری به مشک اصابت کرد و آب فرو ریخت .در چنین وضعی ناگهان عمود آهنین بر فرق مبارکش فرود آمد و تیری بر سینه اش اصابت کرد و تیری دیگر به چشم مبارکش خورد.

در این هنگام : (یا اخا ادرک اخا) و ناله زهرا :(آه پسرم )

و ناله امام :اینک پشتم شکست ؛توان و عزمم کاهش یافت و دشمنم شادمان گشت.

امام از کنار بدن خونین او به سوی خیمه ها باز گشت در حالی که شکسته دل ؛ محزون و گریان بود .

او الشهید ؛ باب الحوائج ؛عبد صالح ؛ساقی لب تشنگان ؛قمر بنی هاشم ؛ عباس ابن علی (ع) بود.

 

یا رب نظر تو بر نگردد

 

 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
پدر؟ مادر؟ جامعه؟ ......مقصر کیست؟ سه شنبه 85 دی 26 ساعت 1:35 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: اولین چیزی که قلم به نگارش در آورد  بسم الله الرحمن الرحیم بوده است ؛ پس آنگاه که شما چیزی می نویسید در آغاز آن 

(بسم الله) را بنویسید که (بسم الله) آغاز و کلید هر کتابی است که از آسمان نازل شده است. (جامع الاخبار و الاثار  جلد 2 صفحه 632 )

 

چند روز بود که از جانب دبیران و شاگردان سال سوم خبر میرسید که یکی از بچه ها دائم سر کلاس گریه میکند و چند بار هم خودم اورا در راهرو دیدم که با صورت زخمی در تنهائی در راهرو گریه میکرد و وقتی سئوال کردم که چه شده میگفت هیچی خانم خوردم زمین تا اینکه منکه سابقه او را داشتم ( سه سال بود که شاگرد من بود و بیوگرافی خانواده اش را هم داشتم و در سال دوم میدانستم که با یکی از شرورین خیابان...دوست هست ولی وقتی به مادرش گفتم کم مانده بود که من را بزند و گفت که بیرون از مدرسه به شما ربطی ندارد و وقتی تهدید کردم به پدرش میگویم گفت که وقتی سرش را برید تو مقصری  ) خلاصه او را به اتاقم صدا زدم و به طور جدی پیگیری کردم . بعد از کلی گریه گفت که همان پسر چند روزه که سر راهم میاد و از من توقعات ناجور داره و یک بار هم در خیابان من را کتک زد و میخواست به زور با خود ببرد و الان مهلت داده که یا یک پول زیاد به او بدهم یا با او بروم یا به پدرم میگوید.

با اینکه از دست مادرش ناراحت بودم ولی نمیتوانستم اورا به حال خود بگذارم با هزار ترفند اورا راضی کردم و مادرش را خواستم و در حالیکه سعی میکردم گذشته را به یاد نیاورم مسئله را با مادرش در میان گذاشتم .

بماند که با چه بدبختی و واسطه تراشی موضوع را به پدرش گفتیم و البته سرش را هم نبرید و پدرش را راضی کردیم که از آن جوان به آگاهی شکایت کند.

باز هم بماند که هنوز بعد از گذشت حدود 9 ماه از این جریان هنوز  نتوانسته اند شر اون پسر را کم کنند  (چون او در خانه مجردی زندگی میکند و متواری است) و  کماکان تهدید میکند و آنچه برای این خانواده ماند آوارگی  و تعویض خانه (چون اون پسر تهدید به اسید پاشی کرده بود )و همچنین جاماندن این دختر از امتحانات نهائی بود و هنوز هم آرامش به این خانواده باز نگشته است. (البته جریان بسیار مفصل تر از این حرفها بود که نوشتم )

 همیشه با دیدن این قبیل مسائل آنچه به ذهنم میاد اینه که واقعا در پیش آمدن این چنین موضوعاتی چه کسی مقصر است؟

دختر ؟  پسر ؟  جامعه  ؟  مدرسه ؟   پدر  ؟  مادر؟ ؟؟؟؟؟؟؟

اگر واقعا پدر و مادر به گونه ای صحیح برخورد کنند  کار به اینجا میکشد؟

اگر پدر چنان جوی بوجود نیاورد که مادر از ترس سر بریدن پدر ؛ دو سال سکوت کند ؛ جریان انقدر بغرنج میشود؟

اگر مادر به جای اینکه از ترس پدرسکوت کند و شریک جرم شود ؛ راه درست پیش پای دخترش بگذارد باز هم شاهد پیش آمدن اینگونه مسائل هستیم؟

اگر جوانان ما به جای اینکه از امکاناتی که در دسترسشان هست استفاده سوء بکنند ؛ آن امکانات را در راه درست استفاده کنند باز هم این مسائل پیش می آید؟

اگر مدارس ما ؛ مشاورین مدارس مسئولین مدارس به جای اینکه فقط در حد ورق بازی و پاسخ به بخشنامه ها کار نکنند و کمی بیشتر به بچه ها نزدیک شوند باز هم شاهد این مسائل هستیم؟

اگر مشاورین ما جایگاه مشاوره را بسط داده و به جای اینکه فقط مشاوره تحصیلی انجام دهند کمی به بچه ها نزدیک شوند باز هم اینگونه میشود؟(البته بعضی از مشاورین کارهای مشاوره فردی انجام میدهند که گاهی مورد بی مهری همکاران خود قرار میگیرند.)

اگر جامعه ما ................

فکر کنم حالا معلوم شد مقصر کیست؟

مقصر اون ناظمی که فضولی کرده و خلاف بیرون مدرسه را به مدرسه کشانده و همه را به دردسر انداخته.

یا رب نظر تو بر نگردد


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
غدیر دوشنبه 85 دی 18 ساعت 1:9 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امام صادق (ع) فرمود:  " بسم الله الرحمن الرحیم "  تاج سوره های قرآ ن است. (تفسیرالبصائر ؛جلد1؛ صفحه 225)

 

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا

 

 

رسول خدا به هنگام بازگشت از حجه الوداع ؛ در سرزمینی به نام "غدیر خم "  علی را در میان جمعیتی انبوه به عنوان ولی مسلمانان و مومنان معرفی کردو فرمود :

"من کنت مولاه فهذا علی مولاه"

حدیث غدیر از احادیث متواتر اسلامی است که علاوه بر علمای شیعه ؛ حدود 360 دانشمند سنی نیز آن را نقل کرده اند ؛ که اسناد آنها به  110 تن صحابی میرسد و 26 تن از علمای بزرگ اسلام در باره اسناد و طریق این حدیث ؛ کتاب مستقل نوشته اند.نکته مهم و قابل توجه این است که پیامبر (ص) در آغاز سخن فرمود:

" الست اولی بکم من انفسکم؟ "  "آیا من برشما ؛ بیش از خود شما برتر نیستم؟ "

مسلمانان همگی به تصدیق او برخاستند ؛ بنابر این باید گفت که مراد آن حضرت از واژه "مولی" در این حدیث ؛ همان مقام اولویت بر مومنان و سرپرستی و صاحب اختیاری تام بر آنان است و میتوان نتیجه گرفت که حضرت ؛ همان مقام اولویتی که خود داشت ؛ برای علی (ع) نیز ثابت فرمود.

پیامبر در فرازی از این خطبه فرمودند که :

ای مردم ؛ علی پیشوای شما از طرف خداست و خداوند هرگز نمیپذیرد عذر کسی را که منکر پیشوائی او باشد و چنین شخصی آمرزیده نخواهد شد . هرکه فرمان پروردگاررا درباره پیشوائی علی رد کند بر خداست که اورا عذاب نماید عذاب دردناکی که هرگز پایان نداشته باشد.

 

اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب

 

 

خوب بگم خدا این آبجی کوچیکه  رو چه کارش کنه که اگر دستم بهش برسه میدونم باهاش چکار کنم که منو دعوت کرد برای ورود به این بازی. زیاد دوست نداشتم در این پست بنویسم ولی خوب دیگه چون گفته بود باید در اولین پست بنویسم مجبور شدم.

اولا بگم نظر من راجع به این بازی همان در حد بازی میباشد و آنطور که بعضی ها این را با اعتراف به گناه اشتباه میگیرند ؛ من اصلا یک همچین چیزی را قبول ندارم و از آنجایی که ناظم هستم اسرارم راهم فقط  در رابطه با مدرسه عنوان میکنم :

.

1-    اول از همه باید بگم که خیلی آدم یکدنده ای هستم (علی الظاهر) و وقتی مطلب و قوانینی را که اول سا ل ورود به دبیرستان به بچه ها میگویم انتظار دارم که بچه ها تا آخر دبیرستان که با من هستند انجام بدهند.و چنانچه دانش آموزی تخطی کند شخصا با او برخورد میکنم. وآنچه که بچه ها نمیدانند این هست که مثل یک مادر پشت سر از آنها دفاع میکنم و گاهی شخصا کسی را مامور میکنم که واسطه شود تا دانش آموز مزبور را ببخشم.

 

2-یک بار نماینده دبیران و مدیرمان شدیدا دعوایشان شد و از آنجایی که با هم دوست بودند و رو در رو نمیتوانستند با هم برخورد کنند توسط ناظم بیچاره که من باشم به هم پیغام میفرستادند  آنهم چه پیغامهایی چشمتان روز بد نبیند ؛ و من که دیدم بعضی ها دارند از این جو سوء استفاده میکنند پیغاها را کج و کوله و با دخل و تصرف رساندم و پیغامهای دروغی رساندم ( خدا گناه من را ببخشد) و با تعریف کردنهای الکی باعث شدم آن دو آشتی کنند و خدا شاهد تا به امروز هم آن دو از متن واقعی پیغامها اطلاع ندارند.

 

3-یک بار یکی از همکاران ناظم از سر جلسه امتحان دیر آمد پایین و ما صبحانه خود را خورده بودیم  (این همکار همیشه ایراد میگرفت که چرا پنیر تبریزی نمیخرید) خلاصه من پنیر ایشان را خوردم و به جای آن روی یک  تکه ورق سفید و کوچک نوشتم پنیر اعلاء تبریز و گذاشتم در بشقابش . خوب ایشان وقتی آمد..........البته هیچوقت نفهمید که پنیرش را چه کسی خورد ولی من بیچاره برای اینکه حرام نباشد یک روز او را دعوت به ساندویچ کردم و اون بنده خدا  هم کلی ذوق کرد.

 

4-یک صندلی داخل دفتر دبیران بود که با عرض شرمندگی بسیار وقتی روی آن مینشستی صدای بدی میداد و همیشه همکاران اعتراض میکردند که این صندلی را بایگانی کنید ...... تا اینکه مدت یک هفته بود که فکر پلیدی به سرم زده بود ؛ و یک روز که شورا داشتیم از آنجایی که شوراها در دفتر دبیران تشکیل میشود  آن صندلی را یواشکی با صندلی مدیر عوض کردم و وقتی مدیر روی آن نشست........... نمیدانم  فهمید کار من بوده یا نه ؟

 

5- یک روز ...........نه دیگه تو رو خدا رحم کنید . باور کنید اگه اینو بگم اول صبح بعد از تعطیلات  میترسم به گوش وزیر آموزش و پرورش برسه و پیدام کنندو بیرونم کنند.

 

خوب این هم اسرار یک خانم ناظم  تا اعترافات ....نه ببخشید پستهای بعدی خدا نگهدار.

حالا دلت خنک شد آبجی کوچیکه؟

یا رب نظر تو بر نگردد

  

  


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
متهم کیست؟ چهارشنبه 85 دی 13 ساعت 1:53 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر خدا بخواهد تصمیم دارم از این به بعد در ابتدای هر پست یکی از اسرار و فوائد بسم الله الرحمن الرحیم را بنویسم( جهت تذکر به خودم).

امیر مومنان حضرت علی (ع) فرمودند: پیامبر اکرم (ص) از خدای عزوجل برای من نقل کرد که : هر کار مهم و با ارزشی که با بسم الله و نام خدا آغاز نگردد ؛ ناقص و ناتمام خواهد بود.  (سفینه البحار جلد 1 صفحه 663)

 

اغفال 37 زن و دختر از سوی پیرمرد اصفهانی

دام شیطانی راننده مسافرکش برای 8 زن

اعتراف به 21مورد ربودن زنان از سوی باند باغ خرمالو

فریب 10 دختر جوان توسط خواستگار قلابی

دستگیری رمال حیله گر به اتهام اغفال 7 زن

و...........بسیار موارد دیگر که هرروز در جرائد ونشریات ناظر درج این قبیل خبرها میباشیم. 

یک روز تو مدرسه با همکاران بحث بود پیرامون افزایش این قبیل مطالب و اینکه چه کسی واقعا مقصر است؟

یکی از همکاران میگفت که همیشه بعد از قربانی شدن دهها زن و دختر ؛ افراد مجرم یا مجرمین دستگیر میشوند ؛ پس مقصر نیروی انتظامی است که به موقع وارد عمل نمیشود.

همکار دیگر میگفت که نه بابا همچین هم نیست و اینها بزرگ نماییهای نشریات است برای فروش بیشتر.و اصلا نشریات نباید این قبیل خبرها را درج نمایند تا خانواده ها وحشت ننمایند.

همکار دیگر گناه را به گردن قربانیان انداخت که به موقع و یا هرگز جهت شکایت به مراجع قانونی مرا جعه ننموده اند. و بدنبال آن همکار دیگری فرهنگ حاکم بر خانواده ها و جامعه را دخیل در این عدم مراجعه به مراجع قانونی دانست.

خلاصه من که سرم درد گرفت ؛ با کمی واقع نگری میتوان فکر کرد که من و شما هرکدام چقدر در این حوادث شوم و تلخ دخیل هستیم؟

با یک بررسی اجمالی در مطالب ذکر شده میتوان به این نتیجه رسید که:

1- افرادی که مرتکب اینگونه جرائم میشوند به احتمال زیاد از نظر روانپزشکی دچار اختلال شخصیت اجتماعی هستند و با استفاده از مردم به خواستهای مادی و غریزی خود میرسند ؛ که البته این اختلال شخصیت ضد اجتماعی آنان را دربرابر قانون مصون از کیفر نمیکند.

2-نیاز به آگاهی مطبوعات در درج اخبار صحیح و همکاری بیشتر با نیروی انتظامی( که این مطلب در سالهای اخیر رشد داشته است) جهت آگاهی رسانی به موقع به مردم .

3-بالا بردن  سطح بینش  جامعه و آگاهی دادن به مردم که بعد از برخورد با این قبیل جرائم چه عکس العملی از خود نشان بدهند.

4- دادن آگاهی به خانواده ها و بدنبال آن انتقال این آگاهی به فرزندان که در صورت قرار گرفتن در شرایط فوق الذکر نزدیکتر از همه پدر و مادر و انتقال مشکل به آنان میباشد.

5-دادن آموزش  در مدارس به دانش آموزان و روشن نمودن اذهان آنان نسبت به این قبیل مسائل.

6- بوجود آوردن شرایطی در مدارس که در ضمن حفظ حرمت محیط آموزشی ؛ این امکان به دانش آموزان داده شود که چنانچه با مشکلی برخورد کردند بتوانند مسئولین مدرسه را در جریان قرار دهند(خاطره ای در این مورد دارم که انشاءالله اگر مجالی بود در آینده تعریف میکنم) خصوصا در مورد دانش آموزانی که با محیطهای بسته خانواده روبرو هستند.

البته مطلب بسیار است که این محیط را مجال بیش از این نیست ؛ اینکه با مجرم چگونه برخورد شود ؟ برخورد جامعه و خانواده با قربانیان این قبیل جرائم چگونه باید باشد و بسیار مطلب دیگر که انشاءالله اگر فرصتی بود در آینده به آن خواهیم پرداخت

 فعلا نتیجه ای که میتوانیم با تکیه بر مطالب بالا به آن برسیم اینکه :
بله ؛ میشود فکر کرد که اگر کوتاهی کنیم همه ما متهم هستیم ؛ تنها جرممان متفاوت است.

 

یا رب نظر تو برنگردد      


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
یا رب نظر تو بر نگردد جمعه 85 دی 8 ساعت 11:33 عصر

مرحبا   قومی  که  داد  بندگی  را  داده اند

ترک   دنیا   کرده اند  و از  همه  آزاده اند

طرفه العینی  نبوده غافل از حضرت؛ ولیک

سیل ها  با  این  همه از دیده ها بگشاده اند

ز آب و تاب "تب الی الله" غسل کرده در جهان

روی  را  بر  خاک  پای  اسجدوا  بنهاده اند

ربنا  گویند  از  او ؛  لبیک  عبدی   بشنوند

جمله سرمست الست ؛ از جرعه این باده اند

                                             (خواجه عبدالله انصاری) 

 

 

الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع ولا لعطائه مانع ولا کصنعه صنع صانع و هوالجوادالواسع..................... 

روایت کرده اند که بعد از ظهر روز عرفه در عرفات حضرت سیدالشهداء با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان خود از خیمه بیرون آمدند و با نهایت تذلل و خشوع و خضوع رو به سوی کعبه ایستادند و دست ها را بلند کردند و مانند مسکینی که طعام می طلبد این دعا را خواندند. 

یا اسمع السامعین یا ابصرالناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین

صل علی محمد و ال محمد......... 

 

 

حج مقصود عرفانی هزاران مشتاق و دلداده حضرت باری تعالی است. از جمله نعمت های بزرگ الهی ؛ آن است که کعبه را خانه خویش قرار داده و به مردم اذن فرموده است که قصد زیارت آن کنند و از آنها این را ؛ به عنوان " زیارت خود " پذیرفته و آن را مورد پاداش و قبول و رضای خود قرار داده است.(میرزا جواد ملکی تبریزی) 

 

روز عرفه و عید قربان بر تمامی عاشقان زیارت حرمش مبارک 

 

ای تیر  غمت  را  دل  عشاق   نشانه

خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

گه  معتکف  دیرم  و  گه  ساکن مسجد

یعنی  که  تو  را  میطلبم  خانه به خانه

هرکس به زبانی سخن از عشق تو راند

عاشق  به  سرود  غم  و مطرب به ترانه 

 

بنام آرامش بخش دلها ؛ به نام خدای مکه و منا به نام خدای منتظر ؛ به نام آنکه عشق به " خدمت به خلق" و "فرزندان خلق" را در وجودم آفرید

خوب با نام خودش شروع می کنم ؛ شاید برای بعضی ها عجیب باشه و بگویند که خانم ناظم چه ربطی به مطالب بالا داره. ولی خوب بی انصافی بود که در ایام حج و ایام تشریق و روز عرفه و عید قربان باشی و با  یاد این ایام  شروع نکنی.(خدا حج با معرفت قسمت همه بکند ؛ انشاءالله)

من که به فال نیک گرفتم .در هر حال من آمدم یک خانم ناظم با یه دنیا حرف و خاطرات.خانم ناظمی که به قول بعضی از دوستان وقتی خودش مدرسه نیست دفتر و مدرسه ساکت تره . در هر حال آمدم بسم الله. 

"یا رب نظر تو برنگردد"


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
<   <<   16   17      


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ