سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  بارالها! دوستی ات را محبوب ترین چیزها برایم قرار ده، ترس از خودت را ترس آورترین چیزها نزدم قرار ده وبا شوق به دیدارت، نیازهای دنیایی را از من بِبُر . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
تابستونه دیگه .. پنج شنبه 88 تیر 18 ساعت 10:26 عصر
                                                        یا رب

شاید باز از اون روزائیه که هیچ شروعی بهتر از سلام نباشه .... سلام.
یه ناظم بی مدرسه مثه چی میمونه واقعا ؟ همینجوریش که خب تیر و مرداد ، هفته ای دو روز میریم مدرسه، این هفته هم که همون دو روز هم تعطیل شد و ما حسابی فیتیله شدیم .

اصل ثبت نام برا پایه اول از 15 تیر شروع میشه که خب تعطیل بود و ما هنوز عملا و رسما شروع نکردیم ثبت ناما رو ..اما خب .... مممم ...غیر رسمی یه نموره ثبت ناما شروع شده .. گفتم که مردم بی کارن از شمال و جنوب و شرق و غرب تهران بچه ها شون رو میارن مدرسه ما .  از اونجا که ثبت نام پایه اولمون بالاتر از ظرفیت منطقه هست، ما با مجوز اداره  میتونیم یه تعداد از اقصی نقاط !! تهران ثبت نام کنیم. البته نمیتونیم از بقیه ی محدوده ی مدارس منطقه خودمون ثبت نام کنیم چون مدارس منطقه اعتراض میکنن که بچه های زرنگ محدوده ی اونا رو ما جذب میکنیم برا خودمون  ... برا همینم ما بچه هایی که خارج از محدوده هستن رو با مصاحبه میگیریم ..

سفت و سخت مشغول تهیه ی یه ....مممم چی میگین بهش؟ پکیج ؟ ...خلاصه همونکه نمیدونم چی بهش میگین . سفت و سخت مشغول تهیه ی اون هستم. در واقع آیین نامه اجرایی سال بعد میشه .. معمولا تو مدارس غیر انتفاعی برا کلاس کار ، هر سال این کار رو انجام میدن اما ما امسال برا بار اوله که داریم تو مدرسه مون این کار رو انجام میدیم .

یه مرکز نزدیک مدرسه مون هست که بچه های بد سرپرست و یا بی سرپرست رو نگه داری میکنن و پارسال دو تا شاگرد برامون آوردن و امسالم یکی دیگه قراره بیارن .. یکی از این بچه ها که پارسال شاگرد ما بود و امسال میره سال دوم، خیلی سرنوشت دردناکی داره . شاید یه روز که خودم از لحاظ روحی حال مناسبی داشتم براتون تعریفش کردم . شاید براتون گفتم تا قدر زندگی ها و راحت و شاد بودنامون رو بدونیم.

مدرسه یه سری کلاسای تقویتی گذاشته . من کلا با این کلاسها مخالفم . به نظر من اگه بچه ها میخواستن درس بخونن تو ایام مدرسه میخوندن و این مدل رفت و آمد تابستون رو قبول ندارم ..
دلم برا مروارید خیلی میسوزه ..یادتونه که ..مادرش از پدرش جدا شده و ...اینم زندگیش عجیب غریبه .. یه روز براتون میگم. . 8 تا تجدید آورده . براش اعتراض نوشتم و یکیش رو با ارفاق نمره قبولی گرفت و اما 7 تاش مونده. اومد و باز مثه همیشه با یه دنیا مهربونی بوسم کرد و گفت : خانوم با بابام حرف میزنین برا سه تا سخت هاش برام دبیر بگیره . چون میدونم این واقعا ضعیفه ، گفتم باشه بگو بابا به من زنگ بزنه .. رفت و یک ساعت بعد نامادریش اومد و خب منم براش گفتم و خواهش کردم کلاس بنویسنش تا انشاالله قبول بشه .. چهارشنبه هفته قبل مروارید اومد و گفت : خانوم نامادریم نذاشت به بابام بگم و گفت کلاس نمیخواد و خودت بخون .. باز هم قرار شد باباش به خودم صحبت کنه ...جیگرم براش سوخت ...

خب..نمیدونم دیگه چی بگم از مدرسه ای که تابستونه و توش شاگرد نداره و فقط و فقط ثبت نامه.. پس دعام کنین ..خیلی محتاج دعاتون هستم ...

                                                  یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ